سم الله
دانشجویی که سوال نپرسد هم مگه هست؟/ جناب اقای ایکس و ایکس محترم مجمع ایکس و ایکس محترم مجلس ایکس/ سلام/ با اینکه سالی که من بدنیا آمدم رشادتهای تو بر هیچ کس پوشیده نبود و رنجهایی که برای انقلاب کشیده ای بر هیچ کس پوشیده نبود/ که این را سالها بعد ما فهمیدیم و امروز قدردان زحماتت هستیم/ اما با این همه/ می توانم چند سوالی بپرسم؟
فرض می کنیم که شما گفته اید بپرس/ و گفته اید در چه موردی/ و گفته اید راحت باش/ و گفته اید من برای جواب دادن سوالهای شما وقت دارم/ و گفته اید وظیفه ما جواب به نسل سوم انقلاب اسلامی است/ و گفته اید جوان عزیز تو هم مانند فرزند من هستی(نعوذ بالله) / و گفته ای که دانشجو اینجا هم می تواند حرف بزند…
آیا شما نبودید که وقتی در تاريخ 4/3/58 به عنوان يكي از افراد كليدي امور انقلاب مورد سوء قصد و ترور قرار گرفتید / امام روح الله(جانها فدای نامش) در نعت شما فرمود: «جناب حجتالاسلام مجاهد متعهد ………. عزيز! مرحوم مدرس كه به امر رضاخان ترور شد، از بيمارستان پيام داد به رضاخان بگوييد من زنده هستم. مدرس حالا هم زنده است. مردان تاريخ تا آخر زنده هستند. بدخواهان بدانند ……… زنده است چون نهضت زنده است.» / حالا شما را چه شده است که نهضت بمیرد هم شما را کنشی نیست/ مگر نشنیدید شعارهای عاشورای ۸۸ را؟/ همه پیام دادند و شما نشسته بودید به تماشا؟/ کجاست امام روح الله(جانها فدای نامش) تا ببیند که ایکس هم عرض با مکتب چگونه در آزمایش الهی خود را باخت/ اگر امام امروز در بین ما نیست، ملّت که هستند/ اینها دیروز و امروز شما را دیده اند.
یادتان هست سالی که انتخابات اول ریاست جمهوری برگزار شد/ همان سال بود که شما يك طرح ضربتي براي مقابله با ترور و اغتشاش را با همكاري سپاه پاسداران و كميتههاي انقلاب اسلامي اجرا كردید/ والله کلمات ترور و اغتشاش معنایش عوض نشده است/ اغتشاش همان اغتشاش است/ پارسال می بایست حواستان را جمع می کردید/ ترور همان ترور است و سیو همان سیب نیست.
اما ای کسی که مرد جنگ و جهاد بوده ای / هنوز والفجر یادش هست که فرمانده او کسی نبود جز تو/ هنوز والفجر، ایکس سال ۶۲ را به خاطر دارد/ ایا والفجر را می شناسی؟/ ۱و۲و۳و۴و۵و۶و۷ را که حتما/ از والفجر هشت چه؟ / خاطراتی داری برایم بگویی/ چگونه فاو را گرفتید ای دلیر مرد؟/ و چگونه گرفتید/ شنیده ام که یا فاطمه الزهرا (س) کلید باز شدن قفل فاو بود/ بی ریا بگو اروند کجاست؟ / استقلال کجا؟/ سواحل زیبای کیش کجا؟/ فرمانده دفاع مقدس یا فرمانده جنگ / بگو برایم که کیش کجاست؟ / قسمت نشد مناطق عملیاتی کیش را ببینیم/ چون ما را با اتوبوس آورده بودند و تا آنجا چقدر راه بود…./ بنازم به همّت مضاعف شما که چگونه این مناطق عملیاتی را یک به یک پشت سر می گذارید/ ای کاش سر راه سری هم به اروند می زدید / آنجا هر چه پاییدم ندیدمتان/ خون بود و شهید بود و عشق بود و بصیرت/ و چند تا سنگر کوچک که هیچ کدام مال فرزندان شهدا نبود.
ما در اروند و شلمچه و طلائیه به قول رفیقم / فقط ساندیس خوردیم و تی تاپ/ جایتان خالی/ خدا کند در کیش نگفته باشید/ در بهار کیش جای شهدا خالی/ مانده ام بگویم چرا نیامدی یا نه؟/ کاش در تهران بودی/کاش در مشهد مقدس رفته بودی زیارات/ کاش رفته بودی زیارات/ آخ / دلم می سوزد بگویم کیش کجاست و اروند کجاست/ دلم می سوزد بگویم ایکس جنگ کجاست و ایکس محترم مجمع ایکس کجاست/ ولی خداوند در زبان تکوین هم فاصله ها را معنا می کند.
دیروز/ اتوی داغ بر کمر/ شکنجه در زندان شاه/ حبسهای طولانی/ ترور بعد از انقلاب/ سوء قصدها و آبروبریها علیه او/ اغتشاشات و شایعه ها/ والفجر/ جنگ/ گلوله/ شهادت/ شهدا و جانبازان/ استقامت/ ایثار/ شب نخوابی ها/ با امام بودنها/ با ولی فقیه بودنها/ مخلص بودنها/ مردمی بودنها و …
امروز/ میتینگ سیاسیها/ نقشه کشیها/ تردیدها/ تردیدها/ تردیدها/ نامه های آتشفشانی/ بیانیه های آنچنانی/ حمایتها/ تظاهرها/ فرزند سالاریها/ پدرسالاریها/ همسرسالاریها/ ریختن در خیابانها/ دختر داریها/ پسر داریها/ ستادها/ بلا به دور، اغتشاشها/ نماز جمعه های آن چنینی/ سکووووووووووووووووت ها/ و باز هم سکوتها و سکوتها و سکوتها و …/ بعید نیست که آخر به جای اروند سر از کیش درآورده ای.
از اروند تا کیش فاصله چیست؟
شما بگویید آقای ایکس… ؟؟؟
بیان دیدگاه