Feeds:
نوشته
دیدگاه
با خود می اندیشم که برگزاری نمایشگاه کتاب چقدر مفید است، برخی مثل ما که پول کتاب خریدن نداریم منتظریم تا نمایشگاهی برپا شود تا بلکه با تخفیفی قابل توجه بتوانیم تعدادی کتاب، گوشت، پرتقال و سیب شب عید و … بخریم. نمایشگاه اییزه واسه بچه مدرسه ای ها خاطره انگیزه، نمایشگاه بهاره برای پدر و مادرهایی که می ترسند عید بیاید و چیزی برای پذیرایی از میهمان نداشته باشند، نمایشگاه مبل هم برای افرادی که من نمیشناسمشان چون راستش را بخواهید تا به حال نرفتم/ 

اما نمایشگاه کتاب، برای قشر دانشجو، محقق و طلبه بهرتین فرصت است برای خریدن کتابهای کم یاب، دیریاب و نایاب. ایرانی، عربی، انگلیسی و انگلیسی و انگلیسی/انصافا از کثرت دیکشنری های آکسفورد و …. دیگه خسته شدیم/ کتاب های فارسی ما که نسوخته اند/ که کتاب این درسوخته ها را اینجوری عرضه می کنیم به مخ های ایرانی خودمان/بگذریم/…

وقتی موضوعات /بهتر بگویم مشکلات/ بهترتر بگویم معضلات/ یا خیلی بهتر بگویم بحران/ به جای کلمه نمایشگاه می نشیند. صدر در صد طبیعی است که به جای مدیریت اجرایی، راهبرید و فرهنگی/ معاون وزیر ما به مدیر بحران تغییر شغل می دهد آن هم ده بیست روز.

ترافیک سنگین خیابانهای اطراف نمایشگاه/ ترافیک انسانی شدید در مبادی ورودی و خروجی/ متروی متراکم در حد انفجار/ اتوبوسهای صبح بشین شب به مقصد میرسی/ وضع افتضاح برخی فرهنگیان بی فرهنگ/ وضع فجیع حجاب برخی فرهنگی نماها/ وضع فجیع سرویسهای بهداشتی/ وضع افتضاح سکوهای استاحت/ مظلومیت نمازگزاران که مجبورند روی یک موکت خیس و …. که باران شب یش خورده نماز بخوانند/ آن هم در مصلّی/ مثلا معنای مصلّی می شود محل برپایی نماز/ اما دریغ از یک نماز شکسته….

سرتان را در نیاورم اینها همه دست به دست هم می دهند تا فرصت عزیز و گرانمایه نمایشگاه کتاب را به یک بحران عمومی تبدیل کنند…

اما ما آموخته ایم که چطور باید با حداقلها زندگی کرد/ به آنچه موجود است قانع بود و دست به دست هم داد به مهر تا میهنمان آباد شود …/ برخی نمی فهمند این احساسا مار ا / نقدهای مارا/ طرز فکر ما را/ آن وقت با بوی متعفن سکولاریسم/ لیبرالیسم و لائیک خود راه می افتند و از ۲۲ خرداد ۸۸ تا به حال/ حال همه ملت را به هم زده اند/ یک مشت افرادی معلوم لحال/ یا فریب خورده اند/ یا فریب خورانده/ یا که مشکل ذاتی دارند/ دلم برای اینها بگویم می سوزد اشتباه نگفته ام/ بگویم نمی سوزد باز هم سخنی گزاف نیست/ طفلهایی که نشستند پای ماهواره و کاردستی درست کردند/ طفلهایی که گوششان به در بیانیه است/ خود که وجود حضور ندارند/ استقلال فکری که در حد جلبک/ اگر نگوییم ایی کی یو در حد جلبک/خوب است همین جا به آن دوستم که میگفت دکترای فلان چیز از صنعتی شریف دارم و سبزم بگویم/ آخه دوست عزیز تو دیگر چرا؟/ تو که آی کی یو داری/ تو چرا جلبکانه فکر می کنی/ اندکی آزاد مرد باش/ حقیقت را ببین و فکر کن/… زیاد از بحث دور شدیم.

خلاصه اگر تا ۹دی و۲۲ بهمن حرفی بود ما نشستیم و دیدیم و تحمل کردیم/ اما پس از آن خودتان دیگر بریده اید/ بوی متعفن گندیدنتان عالم را برداشته است/ در صف رای دادن به موسوی برای صدر نشینی بر لیدی گاگا تنها بوی سبزی گندیده به مشام می رسید/ حالا خواهشمندیم که در نمایشگاه کتاب خود را سبک نکنید…

نمایشگاه کتاب سبز

این نشان درماندگی یک جنبش است که در روز جهانی ماما هم می خواهند مامای سبز درست کنند. حالا برسد به نمایشگاه کتاب که اگر باشید در غرفه شهرداری بخش ویژه بازیافت آشغال سبزیهای گندیده شما را خواهیم دید…باز هم می گویم:

آقای سبز خودت را بو کن! بوی چی میاد؟؟؟

سم الله

دانشجویی که سوال نپرسد هم مگه هست؟/ جناب اقای ایکس و ایکس محترم مجمع ایکس و ایکس محترم مجلس ایکس/ سلام/ با اینکه سالی که من بدنیا آمدم رشادتهای تو بر هیچ کس پوشیده نبود و رنجهایی که برای انقلاب کشیده ای بر هیچ کس پوشیده نبود/ که این را سالها بعد ما فهمیدیم و امروز قدردان زحماتت هستیم/ اما با این همه/ می توانم چند سوالی بپرسم؟

فرض می کنیم که شما گفته اید بپرس/ و گفته اید در چه موردی/ و گفته اید راحت باش/ و گفته اید من برای جواب دادن سوالهای شما وقت دارم/ و گفته اید وظیفه ما جواب به نسل سوم انقلاب اسلامی است/ و گفته اید جوان عزیز تو هم مانند فرزند من هستی(نعوذ بالله) / و گفته ای که دانشجو اینجا هم می تواند حرف بزند…

آیا شما نبودید که وقتی در  تاريخ 4/3/58 به عنوان يكي از افراد كليدي امور انقلاب مورد سوء قصد و ترور قرار گرفتید / امام روح الله(جانها فدای نامش) در نعت شما فرمود: «جناب حجت‌الاسلام مجاهد متعهد ………. عزيز! مرحوم مدرس كه به امر رضاخان ترور شد، از بيمارستان پيام داد به رضاخان بگوييد من زنده هستم. مدرس حالا هم زنده است. مردان تاريخ تا آخر زنده هستند. بدخواهان بدانند ……… زنده است چون نهضت زنده است.» / حالا شما را چه شده است که نهضت بمیرد هم شما را کنشی نیست/ مگر نشنیدید شعارهای عاشورای ۸۸ را؟/ همه پیام دادند و شما نشسته بودید به تماشا؟/ کجاست امام روح الله(جانها فدای نامش) تا ببیند که ایکس هم عرض با مکتب چگونه در آزمایش الهی خود را باخت/ اگر امام امروز در بین ما نیست، ملّت که هستند/ اینها دیروز و امروز شما را دیده اند.

یادتان هست سالی که انتخابات اول ریاست جمهوری برگزار شد/ همان سال بود که شما يك طرح ضربتي براي مقابله با ترور و اغتشاش را با همكاري سپاه پاسداران و كميته‌هاي انقلاب اسلامي اجرا كردید/ والله کلمات ترور و اغتشاش معنایش عوض نشده است/ اغتشاش همان اغتشاش است/ پارسال می بایست حواستان را جمع می کردید/ ترور همان ترور است و سیو همان سیب نیست.

اما ای کسی که مرد جنگ و جهاد بوده ای / هنوز والفجر یادش هست که فرمانده او کسی نبود جز تو/ هنوز والفجر، ایکس سال ۶۲ را به خاطر دارد/ ایا والفجر را می شناسی؟/ ۱و۲و۳و۴و۵و۶و۷ را که حتما/ از والفجر هشت چه؟ / خاطراتی داری برایم بگویی/ چگونه فاو را گرفتید ای دلیر مرد؟/ و چگونه گرفتید/ شنیده ام که یا فاطمه الزهرا (س) کلید باز شدن قفل فاو بود/ بی ریا بگو اروند کجاست؟ / استقلال کجا؟/ سواحل زیبای کیش کجا؟/ فرمانده دفاع مقدس یا فرمانده جنگ / بگو برایم که کیش کجاست؟ / قسمت نشد مناطق عملیاتی کیش را ببینیم/ چون ما را با اتوبوس آورده بودند و تا آنجا چقدر راه بود…./ بنازم به همّت مضاعف شما که چگونه این مناطق عملیاتی را یک به یک پشت سر می گذارید/ ای کاش سر راه سری هم به اروند می زدید / آنجا هر چه پاییدم ندیدمتان/ خون بود و شهید بود و عشق بود و بصیرت/ و چند تا سنگر کوچک که هیچ کدام مال فرزندان شهدا نبود.

ما در اروند و شلمچه و طلائیه به قول رفیقم / فقط ساندیس خوردیم و تی تاپ/ جایتان خالی/ خدا کند در کیش نگفته باشید/ در بهار کیش جای شهدا خالی/ مانده ام بگویم چرا نیامدی یا نه؟/ کاش در تهران بودی/کاش در مشهد مقدس رفته بودی زیارات/ کاش رفته بودی زیارات/ آخ / دلم می سوزد بگویم کیش کجاست و اروند کجاست/ دلم می سوزد بگویم ایکس جنگ کجاست و ایکس محترم مجمع ایکس کجاست/ ولی خداوند در زبان تکوین هم فاصله ها را معنا می کند.

دیروز/ اتوی داغ بر کمر/ شکنجه در زندان شاه/ حبسهای طولانی/ ترور بعد از انقلاب/ سوء قصدها و آبروبریها علیه او/ اغتشاشات و شایعه ها/ والفجر/ جنگ/ گلوله/ شهادت/ شهدا و جانبازان/ استقامت/ ایثار/ شب نخوابی ها/ با امام بودنها/ با ولی فقیه بودنها/ مخلص بودنها/ مردمی بودنها و …

امروز/ میتینگ سیاسیها/ نقشه کشیها/ تردیدها/ تردیدها/ تردیدها/ نامه های آتشفشانی/ بیانیه های آنچنانی/ حمایتها/ تظاهرها/ فرزند سالاریها/ پدرسالاریها/ همسرسالاریها/ ریختن در خیابانها/ دختر داریها/ پسر داریها/ ستادها/ بلا به دور، اغتشاشها/ نماز جمعه های آن چنینی/ سکووووووووووووووووت ها/ و باز هم سکوتها و سکوتها و سکوتها و …/ بعید نیست که آخر به جای اروند سر از کیش درآورده ای.

از اروند تا کیش فاصله چیست؟

شما بگویید آقای ایکس… ؟؟؟

دیگری اسلحه می سازد و ملتها را تهدید می کند  ما باید برای نجات جهان از ستمگریهای این کثیفان  اجلاس خلع سلاح او را بگیریم. چقدر بدبختند رییس هایی که برای پیشبرد اهداف شوم خود دست به اسلحه هایی چون بمب هسته ای می برند و بدبختر از آنها کسانی که سازمان ملل را مستأجر امریکا میدانند و جرأت نطق هم ندارند. 

ای شیطان بزرگ،

 ای اوبامای غرق در اوهام و ای بازیگر صلح،

 ای کاخ سفید مفاسد اخلاقی و سیاسی و اقتصادی ،

ای FBIتجاوز کننده به حقوق شهروندان،

 ای کلاب با وفای اسراییل:

اگر شما بمب هسته ای دارید ما نگین انگشتر آقا داریم که شناسانده راه را به آنان که می بینند.

اگر شما بمب هسته ای دارید ما شهادت داریم که شین آن بس است شما را.

اگر شما بمب هسته ای دارید ما قدرت ایمان داریم که رسول الله در دل شیعه و سنی مان یادگار گذاشت.

اگر شما بمب هسته ای دارید ما نفس خامنه ای داریم که یک بازدمش برای طوفان کربلا بس است.

اگر شما بمب هسته ای دارید ما ۴۰ میلیون مشتی داریم که کبابتان کردند ۲۲ خرداد.

اگر شما بمب هسته ای دارید ما مردم ۹ دی و ۲۲بهمن داریم که سوزاندند آنجایی که عرب نسوزانده بود.

اگر شما بمب هسته ای دارید ما ساندیسی داریم که امانتان را بریده است با آن نی ظریفش.

اگر شما بمب هسته ای دارید ما غیرتی داریم که در کاخ سفید شما که هیچ در خانه سارکوزی که هیچ در وجود آن پاپ گیر کرده در فساد کلیساها هم نیست.

اگر شما بمب هسته ای دارید ما  باکری ها، صیادها، آوینی ها، زین الدینها و همّتها و اکبر قدیانیها داریم که کل بودجه سالیانه تان هم برای سرشان جایزه بگذارید کم می آورید.

اگر شما بمب هسته ای دارید ما قلم حسین قدیانی داریم.

آی نامردها…

اگر مردید و ادعاتان می شود نمی خواهد جلوی ملّت ما بایستید حسین قدیانی را خلع سلاح کنید…