اما نمایشگاه کتاب، برای قشر دانشجو، محقق و طلبه بهرتین فرصت است برای خریدن کتابهای کم یاب، دیریاب و نایاب. ایرانی، عربی، انگلیسی و انگلیسی و انگلیسی/انصافا از کثرت دیکشنری های آکسفورد و …. دیگه خسته شدیم/ کتاب های فارسی ما که نسوخته اند/ که کتاب این درسوخته ها را اینجوری عرضه می کنیم به مخ های ایرانی خودمان/بگذریم/…
وقتی موضوعات /بهتر بگویم مشکلات/ بهترتر بگویم معضلات/ یا خیلی بهتر بگویم بحران/ به جای کلمه نمایشگاه می نشیند. صدر در صد طبیعی است که به جای مدیریت اجرایی، راهبرید و فرهنگی/ معاون وزیر ما به مدیر بحران تغییر شغل می دهد آن هم ده بیست روز.
ترافیک سنگین خیابانهای اطراف نمایشگاه/ ترافیک انسانی شدید در مبادی ورودی و خروجی/ متروی متراکم در حد انفجار/ اتوبوسهای صبح بشین شب به مقصد میرسی/ وضع افتضاح برخی فرهنگیان بی فرهنگ/ وضع فجیع حجاب برخی فرهنگی نماها/ وضع فجیع سرویسهای بهداشتی/ وضع افتضاح سکوهای استاحت/ مظلومیت نمازگزاران که مجبورند روی یک موکت خیس و …. که باران شب یش خورده نماز بخوانند/ آن هم در مصلّی/ مثلا معنای مصلّی می شود محل برپایی نماز/ اما دریغ از یک نماز شکسته….
سرتان را در نیاورم اینها همه دست به دست هم می دهند تا فرصت عزیز و گرانمایه نمایشگاه کتاب را به یک بحران عمومی تبدیل کنند…
اما ما آموخته ایم که چطور باید با حداقلها زندگی کرد/ به آنچه موجود است قانع بود و دست به دست هم داد به مهر تا میهنمان آباد شود …/ برخی نمی فهمند این احساسا مار ا / نقدهای مارا/ طرز فکر ما را/ آن وقت با بوی متعفن سکولاریسم/ لیبرالیسم و لائیک خود راه می افتند و از ۲۲ خرداد ۸۸ تا به حال/ حال همه ملت را به هم زده اند/ یک مشت افرادی معلوم لحال/ یا فریب خورده اند/ یا فریب خورانده/ یا که مشکل ذاتی دارند/ دلم برای اینها بگویم می سوزد اشتباه نگفته ام/ بگویم نمی سوزد باز هم سخنی گزاف نیست/ طفلهایی که نشستند پای ماهواره و کاردستی درست کردند/ طفلهایی که گوششان به در بیانیه است/ خود که وجود حضور ندارند/ استقلال فکری که در حد جلبک/ اگر نگوییم ایی کی یو در حد جلبک/خوب است همین جا به آن دوستم که میگفت دکترای فلان چیز از صنعتی شریف دارم و سبزم بگویم/ آخه دوست عزیز تو دیگر چرا؟/ تو که آی کی یو داری/ تو چرا جلبکانه فکر می کنی/ اندکی آزاد مرد باش/ حقیقت را ببین و فکر کن/… زیاد از بحث دور شدیم.
خلاصه اگر تا ۹دی و۲۲ بهمن حرفی بود ما نشستیم و دیدیم و تحمل کردیم/ اما پس از آن خودتان دیگر بریده اید/ بوی متعفن گندیدنتان عالم را برداشته است/ در صف رای دادن به موسوی برای صدر نشینی بر لیدی گاگا تنها بوی سبزی گندیده به مشام می رسید/ حالا خواهشمندیم که در نمایشگاه کتاب خود را سبک نکنید…
این نشان درماندگی یک جنبش است که در روز جهانی ماما هم می خواهند مامای سبز درست کنند. حالا برسد به نمایشگاه کتاب که اگر باشید در غرفه شهرداری بخش ویژه بازیافت آشغال سبزیهای گندیده شما را خواهیم دید…باز هم می گویم:
آقای سبز خودت را بو کن! بوی چی میاد؟؟؟